دیگر تنها نیستم...
مدتهاست با "او"در خودم زندگی میکنم...
...
خنده های زورکیم را باور نکن...
من بدون اشک خواهم مرد...
...
برگرد از اول برو...
چشمانم پر از اشک بود...
واضح ندیدمت...
...
سکوت بلندترین گریه یک دختر است...
وقتی حرف نمیزند...
یعنی واقعا شکسته است...
...
صدای نفسهایت در آغوش دیگری از این راه دور هم عذابم میدهد...
بی انصاف آرامتر نفس نفس بزن...
از روزی میترسم که وقتی بهم میگه دوستت دارم...
یاده تو بیوفتم...
...
من که زاده ی تنهاییم...
خداتورا برای او نگه دارد...
...
گفتند فراموشش کن...
آرام میشوی...
فراموش کردم...
فقط...
قبرم کمی تنگ است...
...
درد من چشمانی بودکه...
به من اشک هدیه میداد وبه دیگری چشمک...
...
دلتنگ نشدی ببینی...
قشنگ ترین خاطره...
بی رحم ترینشان میشوند...
♥
تلخ میگذرد این روزها...
وقتی قرار است از توکه آرام جانمی...
برای دلم یک رهگذر ساده بسازم...
♥♥
دلتنگ شده ام...
برای روزهایی که مهربان میشدی...
حتی اگر نمیدانستم چرا...
♥♥♥
سرد خواهد شد روزهایت بدون من...
برتن کن دروغهایی که بافتی...
♥♥♥♥
خدایا...
بیا با هم خاطراتم را ورق نه...
قدم بزنیم...
قول میدهم هرجا که پاهایت سست شد...
خودم بغلت کنم...
تو فقط بیا...
♥♥♥♥
خوب گوش کن خوبه من...
بهشت آنجا بود...
همان جا که لبهایت روی لبهایم...
مزه ی گناه میگرفت...
..
اعتراف تلخی است...
ولی عشقم و آن غریبه...
چه قدر به هم می آیند...
..
قهرم...
بادنیایی که داغ داشتنش را به دلم گذاشت...
..
چه به روزم آرده دوستت دارم های دروغ تو...
حتی از محبت های مادرم هم میترسم...
..نوشت سلام عشق من...
کسی که چند لحظه پیش به من شب بخیر گفته بود...
خیانت است...
خیانت...
..
ϰ-†нêmê§ |